-
Happy End!
یکشنبه 30 شهریور 1393 14:40
روی یک مسئله ای که خیلی حساسیت دارم و زیاد هم خوب نیست این اهمیت بیش از حد، اینه که وقتی آقای همسر داره از خونه میزنه بیرون، با لبخند و روی خوش بدرقه بشه و أیضا ایشون هم پاسخگو باشند و کلا گل و بلبل و پروانه ای از هم خدافظی کنیم! الان که دارم فکر میکنم میبینم فقط هم ایشون نیستند، که هر وقت با دوستی عزیز هم قراری داشته...
-
کلمه ها و ترکیب های تازه!
سهشنبه 25 شهریور 1393 11:45
واقعیت اش اینه که همون وقت هایی که با خودت یک قرار سفت و سخت میزاری، چند دقیقه بعدش برای خاکمال کردنش اقدام میکنی!! +اصولا آدم ها ذاتا، با هر گونه منعی سر جنگ دارند... حالا اگر این منع هم از طرف خودشون باشه، میشه خوددرگیری!
-
عی بابا...
دوشنبه 24 شهریور 1393 20:14
بعد من واقعا نمی دونم چجوری و با چه فرمولی ِ که میشه اینهمه روز ننوشت و نیومد و حرف نزد!؟؟ + نوشتن یا به عبارتی بهتر، تایپ کردن هم از اون نعمت هایی است که توفیق میخواد خواهر من! توفیق! و من الله التوفیق!
-
خارج از برنامه!
شنبه 24 خرداد 1393 00:32
تیر تو روح خالق فوتبال و جام جهانیش بکنن الهی! +چرا من قبل ازدواج به این مسئله دقت نکرده بودم آخه؟؟؟ ++آغاز مصائب پرنیا و یک مااااه جام جهانی... +++خدایا صبر جزیل! ++++تا یک ماه باید با هوو سر کنم :-((( :دی +++++به علت پاره ای اشکالات فردا کامنت ها رو هم تایید میکنم...ببخشید!
-
قرار شبانه!
پنجشنبه 22 خرداد 1393 16:08
قرار بود این چند روز را در جوار مامانی و بابایی باشیم... قرار بود این چند را به شهر مامانی اینا رفته و رفع دلتنگی کنیم... قرار بود این چند روزی که یک غذای درست و درمان در خانه مان پیدا نمی شد را با چلو خورشت های مامانی جبران کنیم... قرار بود به آن دیار برویم و خانواده ببینیم و عمه ای و ... قرار بود برویم و من خستگی...
-
mp3
دوشنبه 19 خرداد 1393 15:44
*یکی از مهارت هایی که در شغل من باید به آن مسلح بود، کوتاه و مختصر و مفید بودن است! آنقدر تیتر و مطلب، کوتاه و بلند کردم که ناخودآگاه در حین خواندن مطلبی در جایی دیگر هم آن را ویرایش میکنم!!! این کار برایم شیرین و راحت شده است چون عادت کرده ام و میدانم مطلب اینجور خواندنی تر هم می شود! *هر وقت می خواهیم در مورد موضوع...
-
بچه داری!
یکشنبه 18 خرداد 1393 12:02
کلاً وقتی مریض می شوند، می شوند معمای هزار و یک مجهولی! اینکه چه چیز بهشان بدهی بخورند؟ بی أدا و أصول... چه وقت بخورند؟ بی أدا و أصول... چطور بخورند؟ بی أدا و أصول... از آن طرف هم کلی التماس و تمنا و ناله و فغان که پدرت خوب، مادرت خوب تر؛ موجودی به نام "دکتر" هم هست که می تواند خیلی زودتر از این بی حالی ها و...
-
همه چیز از اول!
یکشنبه 18 خرداد 1393 08:17
...بعد از چهار ساال و اندی وبلاگ نویسی، دلت می خواهد از جایت تکان بخوری! همچین لباس چین و چروک از زیاد نشستن و چمباتمه زدن ات را بتکانی و همه چیز را نو نوار کنی و بروی به خانه ای که بوی نو بودن می دهد... خانه ای که نوساز است و هنوز بوی رنگ می دهد... خانه ای که مدرن تر شده و همچین نقلی و جمع و جور است اما راحت و نور...